بسم الله الرحمن الرحیم

اللّهم صَلّ عَلی مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

بسم الله الرحمن الرحیم

اللّهم صَلّ عَلی مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

برنامه ریزی نظامی جنگ در شب عاشورا

شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۱، ۰۳:۱۸ ب.ظ

برنامه ریزی نظامی جنگ در شب عاشورا

امام، برترین و دقیق ترین برنامه ریزی نظامی در آن روزگار را طرح ریزی نمود و جبهه ی خود را به صورت برجسته و شگفت انگیز، منظم ساخت و اردوگاه خود را در محافظت شدیدی قرار داد.

آن حضرت در تاریکی شب، به همراه «نافع بن هلال» خارج شد و به ناهمواریهای اطراف نظر انداخت و آنها را به دقت بررسی کرد تا مبادا در هنگام جنگ، کمینگاهی برای دشمنان گردند، آنگاه به یارانش دستور داد تا این اقدامات را انجام دهند:
اول: چادرها، و از آن جمله خیمه های هاشمیان و یاران را به یکدیگر نزدیک سازند، به نظر ما آنها در چندین ردیف از هر طرف بودند نه یک ردیف تنها و علت این اقدام این بود که راهی برای نفوذ دشمن و گذشتن از میان آنها وجود نداشته باشد (1) .

دوّم: کندن خندقی در پشت چادرها که در اطراف خیمه های خویشان و خانواده ی آن حضرت بود و پر کردن آن باهیزم تا هنگام جنگ، آتش زده شود (2) ، علت این دستور به جهات زیر بوده است:

الف- برای اینکه خانواده هایشان در هنگام عملیات جنگی از دشمن در امان باشند؛ زیرا دشمن نمی تواند از آتش بگذرد و بر آنها بتازد.
ب- روبه رو شدن با دشمن از یک سمت و متعدد نبودن جبهه های جنگی، با توجه به اندک بودن یاران امام، اگر این چاره جویی نبود، دشمن از چهار طرف آنها را محاصره می کرد و در مدت اندکی آنان را نابود می ساخت و جنگ یک روز کامل به طول نمی انجامید.


اینها بعضی از نقشه هایی است که امام آنها را به کار برد که بر آگاهی کامل آن حضرت به برنامه ریزیهای نظامی و آشنایی ایشان با مسایل دقیق آنها دلالت دارد.

 

امام حسین و سرکشی به تپه ها و گردنه های اطراف

بهبهانی گوید:
شبی امام حسین علیه السلام از خیمه ها بیرون آمد و دور شد. نافع بن هلال (3) شمشیر خود را برداشت و به سرعت خود را به امام رساند. دید که آن حضرت تپه ها و بلندیهای مشرف به خیمه گاه را بررسی می کند. به پشت خود نگاه کرد و مرا دید. پرسید: کیستی؟ نافع گفت: منم فدایت شوم! بیرون آمدن شبانگاه تو به طرف لشکرگاه این طغیانگر نگرانم ساخت. فرمود: هلال! بیرون آمده و این تپه و بلندیها را بررسی می کنم تا مبادا پناهگاهی برای حمله به خیمه گاه ما در روز نبرد باشد. آنگاه درحالی که دست چپ مرا گرفته بود برگشت فرمود: به خدا که این همان وعده ی تخلف ناپذیر است. سپس فرمود: نافع! نمی خواهی از بین این دو کوه، هم اینک راه خود را گرفته و بروی و خود را نجات دهی؟ نافع به پای حضرت افتاد و عرض کرد: مادر نافع، به عزایش
بنشیند، سرورم! شمشیرم را به هزار و اسبم را به هزار خریدم. از تو جدا نمی شوم تا آنکه این دو از رفتن و بریدن بازمانند. آنگاه از من جدا شد و به خیمه ی خواهرش رفت. به امید آنکه زود بیرون آید. کنار خیمه ایستادم. خواهرش از او استقبال کرد و برایش پشتی گذاشت. نشست و با خواهر محرمانه سخن گفت. چیزی نگذشت که زینب به گریه افتاد و صدایش بلند شد: وای برادرم! شهادت تو را می بینم. سرپرستی این مشت زنان و کودکان هم به گردن من می افتد. این گروه هم آنچنان که می دانی با ما کینه ای دیرینه دارند. امتحانی سخت است. شهادت این جوانان برگزیده و ماههای بنی هاشم بر من سخت است. آنگاه پرسید: آیا یارانت را آزموده ای؟ من بیم دارم هنگام نبرد، تو را تنها گذارند. امام گریست و فرمود: به خدا قسم آنان را آزموده ام. آنان جز دلیرمردان نجیب نیستند که همچون انس کودک به شیر مادر، با مرگ مأنوس و همدمند.
چون نافع آن سخنان را شنید، دلش سوخت و گریست و راه خود را به طرف خیمه ی حبیب بن مظاهر انداخت. او را دید که نشسته و شمشیرش در دست اوست. سلام داد و بر در خیمه نشست. حبیب پرسید: نافع! برای چه بیرون آمده ای؟ نافع ماجرا را گفت. حبیب گفت: به خدا اگر انتظار فرمان امام نبود، همین شبانه بر آنان می تاختم. نافع گفت: حبیب من! حسین را در حال نگرانی خواهرش نزد وی گذاشتم. فکر می کنم زنان دیگر هم مثل زینب در حسرت و بیم، باشند. می خواهی یارانت را جمع کنی و با زنانی سخنی بگویی که دلشان آرام شود و بیمشان برود؟ صحنه ای از حضرت زینب دیدم که قرار از من ربود. حبیب گفت: باشد.
حبیب از سویی و نافع از سوی دیگر رفت. یاران را صدا کردند، همه از خیمه هایشان بیرون آمده و جمع شدند. وی به بنی هاشم گفت: شما به خیمه هایتان برگردید، چشمانتان بی خواب مباد! آنگاه خطاب به اصحاب گفت: ای غیرتمندان! ای شیرمردان! نافع چنین و چنان خبر می دهد. خواهر پیشوایتان را دیده که با دیگر افراد خانواده، گریان و هراسانند. خبر دهید که چه تصمیمی دارید؟ همه شمشیرها برکشیدند و عمامه ها از سر برگرفتند و گفتند: حبیب! به خدایی قسم که ما را با این موقعیت، شرافت بخشید. اگر این گروه حمله کنند، سرهایشان را درو می کنیم و آنان را خوار و ذلیل به نیاکانشان ملحق می سازیم و به سفارش پیامبر خدا درباره ی فرزندان و دخترانش عمل می کنیم. گفت: پس با من بیایید. برخاست و راه افتاد. آنان هم در پی او، تا آنکه بین طنابهای خیمه ها ایستاد و صدا زد: ای خاندان ما! ای سروران ما! ای خاندان رسول خدا! اینک این تیغهای جوانان شماست. سوگند خورده اند که جز در گردن بدخواهان شما فرو نبرند و این نیزه های جوانان شماست که قسم خورده اند جز در سینه های آنان که جمع شما را پریشان
می کنند وارد نکنند.
حسین علیه السلام به زنان فرمود: نزد آنان بیرون روید ای خاندان خدا. زنان همه بیرون آمدند، در حالی که نالان بودند و می گفتند: ای پاکمردان! از زنان فاطمی پشتیبانی کنید. چه عذری خواهید داشت روز دیدار با جدمان رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم اگر ما از آنچه بر ما فرود آمد شکایت کنیم. آن حضرت بگوید: مگر حبیب و یارانش حاضر نبودند و نمی دیدند و نمی شنیدند؟
به خدا قسم آنان چنان ضجه زدند و نالیدند که اسبهایشان به آن صدا گرد آمدند و شیهه کنان این سو و آن سو می رفتند. گویا هر یک، سوار و صاحب خود را صدا می زد. (4) .

پاورقی


(1) در برخی منابع، هلال بن نافع آمده است.
(2) الدمعة الساکبة، ج 4، ص 273.

(3) البدایة والنهایة 177 /8.
(4) وسیلة المآل فی مناقب الآل، ص 190. البدایة والنهایة 187 /8.

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۰۴/۰۳
امیرمهدی

نظرات  (۱)

لطفا سایتی رو که زش استفاده کردی بنویس

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی