چرا خدا شیطان را آفرید؟
جمعه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۲، ۰۱:۵۷ ب.ظ
سوال:
چرا خدا شیطان را آفرید؟ و اساسا علت تسلط شیطان بر ما چیست؟
پاسخ:
در جهان بینی اسلامی اساساً جهان و موجودات جهان به دو دسته خیر و شر تقسیم نمیگردد؛ در جهان، آفریدهای که نبایست آفریده شده باشد و یا بد آفریده شده باشد وجود ندارد، همه چیز زیبا و به جا آفریده شده و همه چیز مخلوق ذات احدیّت است.
شیطان از نظر قرآن مصداق: «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ»1 و همچنین مصداق: «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی»2 است.
وجود شیطان و شیطنت و اِضلال او خود مبنی بر حکمت و مصلحتی است، و به موجب همان حکمت و مصلحت، شیطان شرّ نسبی است نه شرّ حقیقی و مطلق.
مرحوم علامه طباطباییقدس سره درباره علت خلقت شیطان میفرمایند:
1. باید دانست تمامی اشیایی که متعلق خلق و ایجاد قرار گرفته و یا ممکن است قرار بگیرد، وجود نفسی شان (وجود شان بدون این که اضافه به چیزی شود) خیر است. به طوری که اگر به فرض محال، فرض کنیم شری از شرور، متعلق خلقت و ایجاد قرار گرفته و موجود شود پس از موجود شدنش حالش حال سایر موجودات خواهد بود، یعنی دیگر اثری از شر و قبح در آن نخواهد بود، مگر این که وجودش اضافه و ارتباط به چیز دیگری داشته باشد، و در اثر این ارتباط، نظامی از نظامیهای عادلانه عالم وجود را فاسد و مختل سازد، و یا باعث شود عدهای دیگر از موجودات از خیر و سعادت خود محروم شوند، اینجاست که شرهایی در عالم پدید میآید.
و این که در بالا گفتیم: «بدون این که وجودشان اضافه به چیزی شود» مقصودمان همین معنا بود. بنابراین اگر موجودی از قبیل مار و عقرب دیدیم که از نظر اضافهای که به ما دارند مضر به حال ما است باید بدانیم که به طور مسلّم منافعی دارد که از ضررش بیشتر است و گرنه حکمت الهی اقتضای وجود آن را نمیکرد و در این صورت وجود چنین موجودی هم خیر خواهد بود.
این آن معنایی است که آیه شریفه «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ»3 و آیه «تَبارَکَ اللَّه رَبُّ الْعالَمِینَ»4 و آیه «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ»5 نیز به آن اشاره دارد.
2. عالم خلقت با همه وسعتی که در آن است تمامی اجزایش به یکدیگر مربوط و مانند یک زنجیر، اول و آخرش به یکدیگر متصل میباشد، به طوری که ایجاد جزئی از آن مستلزم ایجاد و ساخت همه آن است (مانند ساخت ساعت)، و اصلاح جزئی از اجزای آن به اصلاح همه آن مربوط است، همچنان که فرمود: «وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ»6 و این ارتباط لازمهاش این نیست که جمیع موجودات مثل هم و ربط شان به یکدیگر ربط تساوی و تماثل باشد، زیرا اگر همه اجزای عالم مثل هم بودند عالمی به وجود نمیآمد بلکه تنها یک موجود تحقق مییافت، و لذا حکمت الهی اقتضا دارد که این موجودات از نظر کمال و نقص، و مراتب وجود و فقدان آن، و قابلیت رسیدن به آن مراتب و محرومیت از آن مختلف باشند.
آری، اگر در عالم، شر، فساد، تعب، فقدان، نقص، ضعف و امثال آن نبود به طور مسلّم خیر، صحت، راحت، کمال و قوت نیز مصداقی یافت نمی شد، و عقل ما پی به معانی آن نمیبرد؛ چون به طور کلی عقل هر معنایی را از مصادیق خارجی آن انتزاع میکند.
اگر در عالم، مصداقی از شقاوت، معصیت، قبح، ذم و عقاب و امثال آن نبود، سعادت، اطاعت، حسن، مدح و ثوابی هم تحقق نمییافت، و همچنین اگر دنیایی نبود آخرتی هم وجود نداشت، اگر معصیتی نبود یعنی نافرمانی امر مولی به هیچ وجه ممکن نبود، قهراً انجام خواسته مولی امری ضروری و اجباری میشد، و اگر انجام دادن فعلی ضروری و غیر قابل ترک باشد، دیگر امر مولوی معنا ندارد، و خواستن مولی چنین فعلی را تحصیل حاصل است.
و وقتی امر مولوی معنا نداشت اطاعت هم مصداق نخواهد داشت، و وقتی اطاعت و معصیتی نبود مدح و ذم، ثواب و عقاب، وعد و وعید و انذار و بشارتی هم نخواهد بود، و وقتی اینگونه امور نبود دیگر شریعت و دعوتی هم نخواهد بود، و وقتی دینی در کار نبود نبوت و رسالتی هم نخواهد بود، و وقتی نبوت و رسالتی نباشد قهراً اجتماع و مدنیتی هم نخواهد بود، اجتماع هم که نباشد انسانیتی نیست و بر همین قیاس، فرض نبود یک چیز، مستلزم فرض نبودن جمیع اجزای عالم است.
خدا شیطان را مخاطب ساخته به وی فرمان میدهد که: «هر که را از فرزندان آدم میتوانی بلغزان، با سواره نظام و پیاده نظامت بر آنان بتاز، در ثروت و فرزند شریکشان شو و نویدشان ده؛ و شیطان جز دروغ و فریب نویدشان نمیدهد.»
این معنا که معلوم شد اینک میگوییم اگر شیطانی نبود نظام عالم انسانی هم نبود. وجود شیطانی که انسان را به شر و معصیت دعوت کند از ارکان نظام عالم بشریت است، و او نسبت به صراط مستقیم، به منزله کناره و لبه جاده است؛ و معلوم است که تا دو طرفی برای جاده نباشد متن جاده هم فرض نمیشود. اینجاست که اگر دقت شود معنای آیه «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ»7 و آیه قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ (علیهم السلام) إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ»8 به خوبی روشن گشته و صدق ادعای ما معلوم میگردد. 9

قلمرو فعالیت شیطان «تشریع» است نه «تکوین»، یعنی محدوده فعالیتهای تشریعی و تکلیفی بشر. نفوذ شیطان در وجود بشر نیز محدود است به نفوذ در اندیشه او نه تن و بدن او. و نفوذ در اندیشه او نیز منحصر است به حد وسوسه کردن و خیالِ یک امر باطلی را در نظر او جلوه دادن.
قرآن این معانی را با تعبیرهای «تزیین»، «فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ» «تسویل»، «وسوسه» و امثال اینها بیان میکند؛ و اما این که [شیطان] چیزی را در نظام جهان بیافریند و یا تسلط تکوینی بر بشر داشته باشد، یعنی به شکل یک قدرت قاهره بتواند بر وجود بشر مسلط شود و او را بر کار بد اجبار و الزام نماید، از حوزه قدرت شیطان خارج است. تسلط شیطان بر بشر محدود است به این که خود بشر بخواهد دست ارادت به او بدهد:
«إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (علیهم السلام) إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ...؛ همانا شیطان بر مردمی که ایمان دارند و به پروردگار خویش اعتماد و اتّکا میکنند تسلّطی ندارد، تسلط او منحصر است به اشخاصی که خودشان ولایت و سرپرستی شیطان را پذیرفته و میپذیرند.»10
قرآن از زبان شیطان در قیامت نقل میکند که در جواب کسانی که به او اعتراض میکنند و او را مسئول گمراهی خویش میشمارند میگوید:
«وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ؛ من در دنیا قوّه اجبار و الزامی نداشتم. حدود قدرت من فقط «دعوت» بود. من شما را به سوی گناه خواندم و شما هم دعوت مرا پذیرفته و اجابت کردید، پس مرا ملامت نکنید، خویشتن را ملامت کنید که به دعوت من پاسخ مثبت دادید.»11
فلسفه و حکمتِ این اندازه تسلط شیطان بر بشر، «اختیار» انسان است. مرتبه وجود انسان ایجاب میکند که حرّ و آزاد و مختار باشد.
موجود مختار همواره باید بر سر دو راه و میان دو دعوت قرار گیرد تا کمال و فعلیت خویش را که منحصراً از راه «اختیار» و «انتخاب» به دست میآید تحصیل کند.
از جهان دو بانگ میآید به ضد
|
تا کدامین را تو باشی مستعد
|
آن یکـی بـانگـش نشــور اتقیا
|
و آن دگــر بانـگش نفور اشقیا
|
در جهان بینی اسلامی، هیچ موجودی در آفرینش به صورت استقلال نقشی ندارد. قرآن برای هیچ موجودی استقلال قائل نیست. هر موجودی هر نقشی را دارد به صورت واسطه و مجرا برای مشیت و اراده بالغه الهیّه است. قرآن برای فرشتگان، نقش واسطه بودن برای اِنفاذ مشیّت الهی در خلقت قائل است؛ ولی برای شیطان حتی چنین نقشی نیز قائل نیست، تا چه رسد به آن که او را در خالقیّت مستقل بداند.
از همه شگفتتر این است که بر حسب منطق قرآن، خدا خودش به شیطان، پُستِ «اضلال» و «گمراه سازی» را اعطاء فرموده است. در این باره قرآن کریم میفرماید:
«وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً» 12
در اینجا، خدا شیطان را مخاطب ساخته به وی فرمان میدهد که:
«هر که را از فرزندان آدم میتوانی بلغزان، با سواره نظام و پیاده نظامت بر آنان بتاز، در ثروت و فرزند شریکشان شو و نویدشان ده؛ و شیطان جز دروغ و فریب نویدشان نمیدهد.»
گویی شیطان آمادگی خود را برای تحویل گرفتن پست اضلال، اعلام میدارد آنجا که میگوید:
«فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ (علیهم السلام) ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ؛ به این سبب که مرا گمراه ساختی، بر سر راه ایشان خواهم نشست، آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان، و از راست و از چپشان خواهم آمد و بیشترِ آنان را سپاسگزار نخواهی یافت».
البته معنی و مفهوم اضلال و قلمروی شیطان در این پست همان است که قبلاً اشاره شد و نه بیشتر؛ یعنی هیچگونه اجبار و الزامی نسبت به بشر در کار نیست، هر چه هست «وسوسه» و «دعوت» و «تزیین» و «تسویل» است.
تذکر این نکته لازم است که مقصود ما از این که تکوین از قلمرو شیطان خارج است این نیست که شیطان هیچ نقشی در تکوین ندارد. مگر ممکن است موجودی در عالم تکوین وجود داشته باشد و هیچ نقش و اثری نداشته باشد؟! مقصود این است که شیطان نه خالق مستقل بخشی از موجودات و قطبی در برابر خداوند است، و نه در نظام طولی جهان مانند فرشتگان نقشی از تدبیر و اداره کائنات به او سپرده شده است، و نه تسلطش بر بشر در حدّی است که بتواند او را به آنچه میخواهد مجبور نماید.13
1) سوره سجده(32): آیه 7.
2) سوره طه(20): آیه 50.
3) آن کسی که هر چه آفرید نیکویش آفرید. سوره سجده(32): آیه 7.
4) بسیار پر خیر است خداوندی که بر عالمیان یگانه پروردگار است. سوره اعراف(7): آیه 54.
5) و هیچ چیز نیست مگر این که تسبیح گوی حمد خدا است، ولیکن شما تسبیح آنها را نمیفهمید. سوری اسراء (17): آیه 44.
6) سوره قمر(54): آیه 50.
7) سوره اعراف(7): آیه 16.
8) سوره حجرات(49): آیه 42.
9) ترجمه تفسیر المیزان، ج 8 ، سوره اعراف، آیات 10 - 25.
10) سوره نحل(16): آیات 100 - 99.
11) سوره ابراهیم(14): آیه 22.
12) سوره اسراء(17): آیات 17 - 16.
13) عدل الهی، استاد شهید مرتضی مطهری، ص 74 - 71.
۹۲/۰۱/۲۳